یاد تو چه میکند، با حال خراب من!

ساخت وبلاگ
شب فرارسید و احسان مسئولیت پخت کباب رو بر عهده گرفته بود. در حالی که سینی جوجه های به سیخ کشیده رو به سمتش گرفته بودم، نگاهمون برای چند ثانیه در هم گره خورد. با لبخند گفت:می‌دونی یاد چه روزی افتادم؟+ لابد سیزده به در.- آفرین. پس برای تو هم به یاد موندنی بوده.با خنده گفتم:آره. خیلی...در حالی که ذغال ها رو باد میزد گفت:برای من به یاد موندنی شد، چون اولین سیزده به دری بود که پس از مدت ها... در کنار ت یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : عاشقانه,پروا, نویسنده : birahetardid بازدید : 22 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:13

احسان به طرف حیاط به راه افتاد و ساحل با نگاه ملتمسانه ای به من خیره شد. در چشم های او درخواست همراهی احسان دیده می شد. گرچه تحمل حرف های او رو نداشتم اما برای زدن حرف های نهایی، پشت سر او به راه افتادم. بر روی صندلی نشست و گفت:ببین ترانه... من میدونم تو به کسی دیگه علاقه داشتی اما... خودت میدونی که اون ماجراها تموم شده ست!پوزخندی زدم و گفتم:اوهوع! شما از کجا میدونی اونوقت؟!احسان دست هاشو در هم گر یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : احسان,حیاط, نویسنده : birahetardid بازدید : 27 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:13

پس از رفتن سارا در رو میبستم که حس کردم کسی پشت سرم ایستاده.به محض برگشتن چهره ی غمگین کیان رو دیدم که در مقابلم ایستاده. با بغضی که سعی در پنهان کردنش داشت، گفت:حرفات از خود کیاوش هم قشنگ تر و گیرا تر بود.لبخندی زدم و سر جام خشکم زده بود. سرشو به سمت دیگری چرخوند و گفت:دلم برات تنگ میشه ترانه! آخه یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 2:11

عزیزان دلم،

لطفأ یک دقیقه وقت بذارید و پاسخگو باشید، 

کدوم یک از شبکه های اجتماعی زیر رو برای قرار دادن رمان میپسندید:

تلگرام

اینستاگرام

وبلاگ

یک دقیقه بیشتر وقتتونو نمیگیره. 

برای عضویت در کانال ما کلیک کنید

یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

بلند شدم و لنگان لنگان رفتم سمت اتاق کیاوش. یه صداهایی از اتاقش میومد. نزدیک تر که شدم فهمیدم صدای آهنگه. به شدت جذب آهنگ شدم. همونجا موندم و گوش دادم:ای چشمان ِ مست تو مینای شراب منیاد تو چه می‌کند با حال خراب مننوا منم ترانه تویی به موج غم کرانه توییبه عشق تو فسانه منم زخود بیگانه منمخزان منم جوان یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

در همین لحظه کیاوش سریع از جا بلند شد و به سمت من اومد. با بی تفاوتی از کنارم رد شد و گفت:رسم دوممون هم اینه که هیچوقت زیر دِین کسی دیگه نمیریم.با این حرفش جا خوردم. اشک توی چشم هام حلقه زد. من توی چه فکری ام و اون چطور فکر میکنه! واقعأ برای خودم متأسفم‌.توی چشماش زل زدم و با نفرت گفتم:تو حق نداری ا یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 13 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

برای مدتی دیگه چیزی متوجه نشدم. چشمام رو که باز کردم چهره ی مضطرب کیاوش بود که بهم زل زده بود. بقیه از ترس بالای سرم ایستاده بودن.+ ترانه؟ ترانه خوبی؟ منم کیاوش! میشناسی منو؟ حرف بزن... احساس میکردم زبونمو نمیتونم تکون بدم. همه جای بدنم حتی دستام انگار از حرکت افتاده بودن. + ترانه تو رو خدا یه چیزی یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

همه جا تاریک بود. بطری رو از روی میز برداشتم و دنبال لیوان میگشتم که کسی لیوان رو به دستم داد.ترسیدم و یک قدم عقب تر رفتم که احسان با صدای آرومی گفت:معذرت میخوام. ترسوندمت؟+ نه. جا خوردم یه کم.- هرکاری کردم خوابم نبرد. حس کردم بابت اتفاق امروز ناراحتی...با بی تفاوتی گفتم:نه اگر دوباره یادآوری نمیکرد یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 25 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

نمی‌تونستم این رو بپذیرم. بغض سنگینی جلوی نفس کشیدنم رو سد می‌کرد سرم رو به سمت دریا چرخوندم به نور ماه خیره شدم، شاید علاجی برای بغضم باشه.کیان به خوندن ادامه می‌داد‌. حالا که نمیدیدمش تا چهره ش چشمانم رو نوازش کنه، صداش مثل لالایی برای من گوش نواز بود.آهنگ تمام شد‌ و صدای سوت و دست فضا رو پر کرد. یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27

به آسمون خیره شده بودم. - بیداری؟ صدای آرام او بود که به گوشم رسید.+ آره.- چرا نمیخوابی؟+ نمیتونم. ذهنم درگیره.- خب آزادش کن.با خنده ای که رگه هایی از تمسخر داشت گفتم:همه چیو خیلی راحت میگیریا؟!با لبخندی که سراسر آرامش بود گفت:خب شاید آدمایی مثل من که هزاران جور درد و غم رو تجربه کردن دیگه دوری و چم یاد تو چه میکند، با حال خراب من!...ادامه مطلب
ما را در سایت یاد تو چه میکند، با حال خراب من! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : birahetardid بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 11 خرداد 1396 ساعت: 3:27